نقطه اوج داستان چیست؟
هر داستانی یک نقطه اوج دارد. بدون نقطه اوج، یک روایت در واقع یک داستان نیست – بلکه فقط مجموعه ای از رویدادها است.
اوج، نقطه عطفی که در آن تنش جوشان ایجاد میشود و شخصیتها باید دست به اقدامی حیاتی بزنند، یک روایت را به یک داستان رضایتبخش تبدیل میکند، چه در حال خواندن آن باشید، چه در حال تماشای آن روی صفحه یا صحنه، یا گوش دادن به صحبتهای دوستتان.
نقطه اوج چیست؟
در یک داستان، اوج نقطه عطفی است که در آن تعارض حل می شود. این نقطه ای است که تنشی که از ابتدا ایجاد شده بود می شکند و تغییری رخ می دهد.
اوج داستان ، که KLIE-maks تلفظ می شود، مهم است، زیرا نتیجه ای را که خواننده برای سرمایه گذاری زمان در داستان انتظار دارد، ارائه می دهد. حتی زمانی که قهرمان داستان موفق نیست یا داستان پایانی غم انگیز یا خشمگین دارد، داستان را رضایت بخش می کند.
انواع نقطه اوج داستان
همه نقاط اوج یکسان نیستند. چهار نوع اصلی نقطه اوج داستان وجود دارد که هر کدام را می توان به روش های منحصر به فردی بیان کرد.
بحران
نقطه اوج بحران زمانی رخ می دهد که قهرمان داستان باید تصمیمی برای تغییر زندگی بگیرد. مهم نیست که آنها چه چیزی را انتخاب می کنند، زندگی هرگز دوباره مثل قبل نخواهد شد.
کاتارسیس
در نقطه اوج کاتارسیس، قهرمان داستان بر یک مانع غلبه می کند. این موفقیت آنها را به نحوی تغییر می دهد، مانند ارتقای جایگاهشان، محرک رشد شخصی یا هر دو.
افشا
نقطه اوج مکاشفه جایی است که در آن یک راز بزرگ فاش می شود و قهرمان داستان باید تعیین کند که چگونه با این اطلاعات جدید به جلو حرکت کند.
نقطه اوج داستان قهرمانانه / ضد قهرمانی
نقطه اوج داستان قهرمانی و ضدقهرمانی دو روی یک سکه هستند. در هر دو سناریو، قهرمان داستان با فرصتی برای تغییر برای بهتر شدن مواجه است. در یک نقطه اوج قهرمانانه، قهرمان داستان از این فرصت استفاده می کند. در یک نقطه اوج ضدقهرمانی، آنها تصمیم میگیرند در همان حالت باقی بمانند و به الگوهای رفتاری خود ادامه دهند.
چگونه یک اوج در قوس داستان قرار می گیرد؟
هر داستانی یک قوس دارد که به این ترتیب است که داستان از حادثه تحریککنندهاش تا صحنه آخرش پیش میرود. نقطه اوج یک داستان بخشی از طرح آن است. طرح یکی از پنج عنصری است که در هر داستان یافت می شود. چهار مورد دیگر عبارتند از:
تنظیمات
موضوع
شخصیت
تعارض
نقطه اوج داستان معمولاً نزدیک به پایان داستان اتفاق می افتد، اما نه همیشه. در برخی از داستانها، در اوایل اتفاق رخ میدهد و به دنبال آن رویدادهایی که منجر به آن شده است، بیان میشود.این به عنوان نمودار معکوس شناخته می شود. فیلم ۵۰۰ روز تابستان نمونه ای شناخته شده از یک داستان با طرحی وارونه است.
در جایگزینی دیگر، نقطه اوج داستان در نقطه میانی داستان اتفاق میافتد. این ساختار طرح به عنوان نقطه اوج وسط شناخته می شود.
یک داستان همچنین میتواند بیش از یک نقطه اوج داشته باشد، با اوجهای کوچکتر که داستانهای فرعی را در یک روایت بزرگتر حل میکنند.
نقطه اوج داستان ، قهرمان داستان را به نوعی به تغییر سوق می دهد. در داستان هایی که قهرمان داستان تغییر نمی کند، نقطه اوج لحظه ای است که آنها این تصمیم را می گیرند.
این یک بخش کلیدی از این است که چرا اوج داستان بخش مهمی از طرح داستان است – در لحظه اوج، خواننده پیشرفت شخصیت را در عمل می بیند. مضمون داستان نیز از طریق اوج آن بیان می شود.
نقطه اوج در مقابل تضاد
اوج و درگیری ارتباط نزدیکی با هم دارند، اما یک چیز نیستند. نقطه اوج یک داستان اغلب حل تعارض آن است.
درگیری چالشی است که قهرمان داستان با آن مواجه است. به تمایل گلدیلاک برای کشف خانه به ظاهر رها شده خرس ها و کنجکاوی او در حالی که در آن پرسه می زند و صندلی ها، فرنی ها و تخت خرس ها را امتحان می کند، فکر کنید. تضاد علاقه خواننده را برمی انگیزد و با پیشرفت طرح، تنش ایجاد می شود. این افزایش تنش به عنوان کنش افزایشی شناخته می شود.
صحنه ای که تنش «ترک می کند» نقطه اوج داستان است. در «گلدیلاک و سه خرس»، این زمانی است که خرسها به خانه برمیگردند و گلدیلاک را میبینند که در تخت بچه خرس خوابیده است، و او چنان ترسیده است که از پنجره بیرون میپرد و به جنگل میدوزد.
قهرمان داستان، گلدیلاک ، با یک بحران روبرو می شود: او توسط سه خرس گیج و ترسناک از خواب بیدار شده است. بنابراین او تصمیم می گیرد تا هر چه سریعتر از این وضعیت خارج شود.
معمولاً نقطه اوج ، صحنه پایانی داستان نیست. پس از اوج، معمولاً یکی دو صحنه دیگر وجود دارد، که در آن پایانهای سست طرح گره خورده است، و خواننده میبیند که اوج چگونه شخصیتها و محیط را تغییر داده است. به این قسمت از داستان می گویند دعوا.
همچنین به عنوان عمل سقوط شناخته می شود. در «گلدیلاک و سه خرس»، اختلاف خرسها را نشان میدهد که تعجب میکنند
که چرا یک دختر کوچک به خانه آنها نفوذ کرده و سیستم امنیتی خود را بهبود میبخشد.
هنگام نوشتن طرح کلی داستان، نحوه تلاقی این دو عنصر – تعارض و نقطه اوج داستان – را ترسیم کنید. این به شما کمک می کند از نوشتن صحنه های بی ربط اجتناب کنید و یک روایت منطقی ایجاد کنید.
نمونه های نقطه اوج داستان
در چگونه دختران گارسیا لهجه خود را از دست دادند، اثر جولیا آلوارز، اوج داستان در اوایل داستان اتفاق می افتد، زمانی که چهار شخصیت اصلی برای جشن تولد پدرشان گرد هم می آیند. این رمان نمونه ای از طرح وارونه است، زیرا با نقطه اوج شروع می شود و سپس داستان را به ترتیب زمانی معکوس روایت می کند و شخصیت ها را نوجوانانی نشان می دهد که با زندگی در ایالات متحده تطبیق می یابند و در پایان، حادثه تحریک کننده ای را نشان می دهد که باعث شده است. خانواده برای ترک جمهوری دومینیکن …
در سریال مانگای یادداشت مرگ، قهرمان داستان، لایت یاگامی، بهطور مرگبار زخمی میشود و از ریوک، شینیگامی که با او دوست شده بود، میخواهد تا با استفاده از یادداشت مرگ جانش را نجات دهد. در این لحظه، او مجبور است با آسیب پذیری خود مقابله کند و با واقعیت اعمال خود روبرو شود.
در فیلم لگو، امت، قهرمان داستان، متوجه میشود که به جای اینکه «برگزیده» باشد که وظیفه نجات دنیا را دارد، یک فرد معمولی است – اما به همان اندازه منحصر به فرد، ارزشمند و در نهایت ارزش زندگی در دنیایی قابل تنظیم پر از فرصتها را دارد. مانند هر کس دیگری، پیامی که او به آنتاگونیست داستان می دهد.
سوالات متداول
نقطه اوج داستان چیست؟
نقطه اوج نقطه عطف در داستان است. این صحنه ای است که قهرمان داستان باید تصمیم بگیرد، با یک پیامد روبرو شود، راهی برای درک یک راز یا اقدامی بیابد. اوج داستان برای بقیه داستان پیش می رود.
انواع مختلف نقطه اوج چیست؟
چهار نوع مختلف اوج عبارتند از:
بحران
کاتارسیس
افشا
قهرمانانه / ضد قهرمانی
چه زمانی باید از نقطه اوج داستان استفاده کرد؟
هر داستانی شامل یک نقطه اوج است. یک اوج بنویسید تا تنش داستان خود را از بین ببرید و به خوانندگان بابت صرف زمان و توجه برای خواندن داستان پاداشی بدهید. معمولاً اوج ها نزدیک به پایان داستان یا در نقطه میانی اتفاق می افتد، اما استثناهایی وجود دارد.
اگر داستانی نوشته اید و قصد انتشار آن را دارید، انتشارات ویراست آماده ی همکاری با شما عزیزان است.