دونالد میلر نویسنده کتاب ماموریت یک قهرمان
از زندگی خسته شدهاید، چیزی که واقعاً از آن خسته شدهاید، داستانی است که درون آن زندگی میکنید؛ و نکته مهم در مورد خسته شدن از داستان این است که داستانها را میتوان ویرایش کرد. داستانها میتوانند از ملالآور به هیجانانگیز تبدیل شوند، از بیحوصلگی به تمرکز تا لذت بردن از زندگی. تنها چیزی که باید بدانیم این است که داستانهایمان را اصلاح کنیم.
در ادامه برخی از نکات برجسته کتاب ماموریت یک قهرمان را مشاهده میکنید:
- اگر خودتان را پیدا نکردهاید
- از داستانی که در آن زندگی میکنید ناامید شدهاید.
- هر روز بیشتر در مشکلات غرق میشوید
- احساس گمشدن در زندگی دارید
- یا اگر برای یک شروع تازه آماده هستید
جدیدترین کتاب دونالد میلر ماموریت یک قهرمان به شما کمک میکند تا چگونگی ایجاد یک داستان جدید و بهتر برای زندگی خود را کشف کنید.
این کتاب به شما کمک میکند تا یک برنامه زندگی ایجاد کنید که به شما اجازه میدهد هر روز با حس عمیق، هدف و معنا زندگی کنید.
در این کتاب دونالد میلر شخصیتهای داستانی مشترک را انتخاب میکند و آنها را در زندگی ما به کار میگیرد.
حال به این سؤالها پاسخ دهیم:
- ما در هر زمان کدام نقش را بازی میکنیم؟
- آیا میدانیم که چه نقشی را برعهده گرفتهایم؟
- و آیا ما این توانایی را داریم که از یک نقش خارج شویم و وارد نقش دیگری شویم؟
او در کتاب ماموریت یک قهرمان تلاش میکند خوانندگان را به درک چگونگی پاسخ به این سؤالات برساند.
آخرین کتاب دونالد میلر، ماموریت یک قهرمان ، شما را گیر میاندازد.
کتاب ماموریت یک قهرمان یک ذرهبین بسیار مفید برای نگاه کردن به زندگی شما – و تصمیمگیری در مورد اینکه چه چیزی مهم است و چه نوع زندگی میخواهید داشته باشید – و جلوگیری از اینکه بهسادگی از کنار آن بگذرید، فراهم میکند. و سپس میآموزد چگونه این انتخاب را به واقعیت تبدیل کنید.
نویسنده پرفروش، دونالد میلر، از تجربیات خود استفاده میکند تا به شما کمک کند تا تشخیص دهید آیا شخصیتی که در حال حاضر بازی میکنید به شما کمک میکند تا یک زندگی معنادار را تجربه کنید یا خیر.
آنچه در ادامهی مطلب معرفی کتاب ماموریت یک قهرمان خواهید خواند:
- کتاب ماموریت یک قهرمان برای چه کسانی مناسب است؟
- توضیح اجمالی دربارهی کتاب ماموریت یک قهرمان
- دونالد میلر کیست؟
- مشخصات کتاب ماموریت یک قهرمان
- معرفی فصلهای کتاب ماموریت یک قهرمان
- تهیه کتاب ماموریت یک قهرمان
کتاب ماموریت یک قهرمان برای چه کسانی مناسب است؟
- اگر احساس بیقراری، بیحوصلگی یا آمادگی برای ایجاد تغییر جدی در داستان خود میکنید، این کتاب برای شماست.
- این کتاب تصویری الهامبخش، به همراه گامهای بسیار محکمی که باید برداشته شود، ارائه میدهد.
- ماموریت یک قهرمان برای هر کسی است که از خواب بیدار میشود و احساس بیقراری و بیحوصلگی میکند و با زیرکی راه را برای خروج از یک زندگی معمولی و رسیدن به یک زندگی معنادارتر باز میکند.
- این کتاب هم الهامبخش است و هم به شما ابزارهای عملی برای داشتن یک داستان عالی در زندگیتان میدهد.
- این کتاب به دلیل آیتمهای قابلاجرا که میتوانید به کار ببرید، کتاب خوبی است.
- گامهای کوچک برای رسیدن به موفقیت بزرگ را نشان میدهد.
توضیح اجمالی دربارهی کتاب ماموریت یک قهرمان
زندگی مانند یک فیلم سینمایی است و باید در مورد نقشی که میخواهید بازی کنید تصمیم بگیرید. چهار نقش وجود دارد: قربانی، شرور، قهرمان و راهنما. تنها نکته این است که شما نمیتوانید نقش راهنما را بازی کنید مگر اینکه قبلاً نقش قهرمان را بازی کرده باشید.
این نقشها تقریباً همان چیزی است که از اسمش پیداست. هیچ فرد سالمی نمیخواهد قربانی باشد. بیشتر مردم میدانند که قربانی، انتخابِ نقش خوبی نیست. قربانی کسی است که تحت کنترل شرایط است. ما عموماً فکر میکنیم که قربانی نیستیم اما اگر به بهانههای که در زندگی میآوریم دقت کنید، متوجه میشوید که اغلب در نقش قربانی هستیم.
دونالد میلر، نویسنده کتاب ماموریت یک قهرمان ، از این چهار نقش برای راهنمایی ما به یک زندگی بهتر استفاده میکند. او فرض میکند که همه ما در داستان زندگی میکنیم و اگر میخواهیم زندگیمان را تغییر دهیم، باید داستانی را که به خودمان میگوییم تغییر دهیم یا نقشی را که بازی میکنیم، تغییر دهیم.
در واقع، اولین قدم، تصمیمگیری در مورد نقشی که میخواهید ایفا کنید نیست، بلکه پذیرش این است که شما بر زندگی خود کنترل دارید. این فقط شامل چیزهایی که میتوانید در زندگی خود کنترل کنید نمیشود، بلکه حتی آن چیزهایی که نمیتوانید کنترل کنید را نیز شامل میشود، شما مسئول واکنش خود هستید. مسئولیت اعمال و انتخابهای خود را بپذیرید.
باید از نقش قربانی فاصله بگیرید و وارد نقش قهرمان شوید. در اینجا با چالشهای جدیدی روبهرو خواهید شد. وارد مسیری سخت میشوید. اما میتوانید به اطراف نگاه کنید و یک راهنما پیدا کنید. کسی که در حال حاضر حضور دارد و میخواهد به شما کمک کند. قهرمانان به راهنماییهایی نیاز دارند که به آنها برای غلبه بر دشمنانشان کمک میکنند.
آقای میلر از این چارچوب استفاده میکند تا داستان خودش را به اشتراک بگذارد؛ اینکه چگونه از اداره کارخانه به یک قهرمان و سپس یک راهنما تبدیل شد.
داستان او بسیار الهامبخش است. درسها شما را راهنمایی میکنند تا کنترل داستان خودتان را به دست بگیرید و از مخمصهای که در آن هستید خارج شوید. نه سریع است و نه آسان. اما او مراحل لازم برای تبدیل شدن به یک قهرمان و سپس یک راهنما را به شما ارائه میدهد.
داستان زندگی خودش مثال خوبی است.
دونالد میلر کیست؟
دونالد “دانلد” میلر (زاده ۱۲ اوت ۱۹۷۱) نویسنده، سخنران عمومی و صاحب کسبوکار آمریکایی است. او مدیرعامل StoryBrand، یک شرکت بازاریابی است. او همچنین نویسنده مقالات و تفکرات شخصی در مورد ایمان، خداشناسی و خود کشفی است. اولین کتاب پرفروش نیویورکتایمز او بلو مانند جاز بود و آخرین کتاب او ماموریت یک قهرمان نام دارد.
مشخصات کتاب ماموریت یک قهرمان
عنوان کتاب: ماموریت یک قهرمان (به سوی زندگی معنادار)
نویسنده: دونالد میلر
مترجمین: دکتر امیر دانا – امیرحسین فتوحی
ناشر: ویراست
قطع: رقعی
مشخصات ظاهری: ۲۰۷ صفحه
نوبت چاپ: اول، ۱۴۰۱
معرفی فصلهای کتاب ماموریت یک قهرمان
پرده اول: چگونه یک زندگی با معنا بسازیم
فصل اول: قربانی، شرور، قهرمان و راهنما: چهار نقشی که در زندگی بازی میکنیم
زندگی با یک داستان پرمعنا تصادفی اتفاق نمیافتد. درواقع، زندگی کردن با یک داستان خوب خیلی شبیه نوشتن یک داستان است. وقتی یک داستان عالی را میخوانیم، متوجه ساعتها خیالپردازی، برنامهریزی، سازگاریها و شروعهای نادرست نمیشویم که خواننده ممکن است بهعنوان یک اقدام معنادار تجربه کند.
داستانها میتوانند برای نوشتن و همچنین بهمنظور زندگی کردن سرگرمکننده باشند، اما داستانهای خوب بیش از هر چیز تلاش فرد را میطلبند.
فصل دوم: قهرمان مسئولیت خود را میپذیرد
چندین سال به شکلی تأسفبار، این ایده را نادیده گرفتم که زندگیام میتواند بهتر شود. ایدهای که برای ایجاد ساختار و ریتم نیاز داشتم را رد کردم و نادیدهگرفتن این ایدهها برای من هزینه زیادی داشت. میتوانم بگویم نادیدهگرفتن این واقعیت که باید کنترل زندگیام را در دست بگیرم، برایم به قیمت ازکفدادن یک دهه پیشرفت شخصی تمام شد.
اگر میتوانستم به عقب برگردم، زندگیام را جدیتر میگرفتم. بهطور خاص، من کارم را جدیتر انجام میدادم. با کمی نظم زندگی میکردم.
فصل سوم: یک قهرمان زندگی معنادار را انتخاب میکند
برای مدت طولانی معتقد بودم که “معنا” یک ایده فلسفی است و شما آن را تنها زمانی تجربه میکنید که با مجموعهای از عقاید موافق باشید. دیگر باور ندارم که این درست باشد. در واقع، فکر نمیکنم که اصلاً بتوان با باور به مجموعهای از ایدهها معنا را تجربه کرد. در عوض، معتقدم معنا چیزی است که شما در حرکت تجربه میکنید.
معنا وجودی است. بهعبارت دقیقتر، اینیک حالت عاطفی است که شما تحت شرایط خاصی تجربه میکنید و آن شرایط میتواند توسط ما ایجاد شود و ایجاد آن شرایط نسبتاً آسان است.
فصل چهارم: چه عناصری برای تغییر یک فرد ضروری است؟
آیا تابهحال با دوستان قدیمی دورهم جمع شده و بعد از صحبت متوجه شدهاید که آنها اصلاً تغییر نکردهاند؟ منظورم این است که آنها جوکهای یکسانی میگویند، همان داستانها را دوباره مطرح نموده و با مشکلات مشابهی دستوپنجه نرم میکنند؟
دلیل اینکه رویارویی با فردی که تغییر نکرده است احساس عجیبی دارد این است که انسانها برای تغییر طراحیشدهاند و وقتی ما تغییر نمیکنیم، انگار چیزی اشتباه است.
بهعنوان یک خاطرهنویس، مطالب زیادی نوشتم؛ از ترسها و ناامنیها و حتی شکستهایم. شش یا هفت کتاب با همان رویکرد نوشتم و امیدوارم بهخوبی تغییراتم را شرح داده باشم. اعتراف میکنم که گاهی اوقات فکر کردن به همهچیزهایی که در آن زمان در مورد آن نوشتم خجالتآور است.
فصل پنجم: قهرمان میداند که چه میخواهد
بعداً در این کتاب به شما کمک خواهم کرد تا برنامه زندگی خود را ایجاد کنید. بااینحال، برای ایجاد آن برنامه، باید نوعی جاهطلبی برای زندگی خود تعریف کنید. شما باید چیزی بخواهید.
در یک داستان، یک قهرمان چیزی میخواهد. آنها میخواهند در مسابقهای برنده شوند یا بمب را خنثی کنند. آنها میخواهند اژدها را بکشند یا در یک مسابقه به پیروزی برسند.
اگر یک قهرمان چیزی را نخواهد، داستان شروع نمیشود. دلیل اینکه ما داستانها را دوست داریم، در واقع این است که آنها یک سؤال داستانی را مطرح میکنند که بهاندازه کافی جالب است و توجه ما را برای چند ساعت یا چند صد صفحه جلب میکند.
اگر مطمئن نیستیم که در زندگی چه میخواهیم، هیچ سؤال داستانی نیز در زندگی ما وجود ندارد و اگر سؤال داستانی وجود نداشته باشد که ما را به اقدام دعوت کند، علاقه خود را به زندگی از دست خواهیم داد.
فصل ششم: مراسم صبحگاهی برای هدایت داستان شما
بهمحض اینکه تصمیم گرفتید چهکاری انجام دهید، چه چیزی باید بسازید، به چه چیزی باید بپیوندید یا چه چیزی را خلق کنید، اولین قدم را برای تبدیلشدن به یک قهرمان در یک مأموریت برداشتهاید: خود را به یک داستان دعوت کردهاید.
پس از اینکه وارد آن داستان شدید، از چیزی که ویکتور فرانکل آن را خلأ وجودی نامیده است، خارج خواهید شد. دلیل این اتفاق این است که زندگی اکنون از شما سؤالی میپرسد که برای پاسخدادن به آن نیاز به عمل و اقدام دارید.
آیا تصمیم دارید از راه دور کار کنید و خانواده خود را به یک سفر یکساله به دور دنیا ببرید؟ آیا آن کتاب را خواهید نوشت؟ آیا یک مکان رفاهی راهاندازی خواهید کرد؟ و علاوه بر این، چگونه همه اینها را باید انجام داد؟
سؤال داستان همان عنصر جادویی است که شما را به زندگی خود علاقهمند میکند و اقدامی که برای پاسخ به این سؤال انجام میدهید، شما را از پوچی بیرون میکشد.
پرده دوم: برنامه زندگی خود را ایجاد کنید
فصل هفتم: مدیحهسرایی به شما این امکان را میدهد که به کل زندگی خود نگاه کنید، حتی قبل از اینکه تمام شود
هر روز صبح؛ دورانی که در پورتلند زندگی میکردم، من و لوسی در کنار رودخانه ویلامت قدم میزدیم. یک مایل در آب راه میرفتیم و برمیگشتیم، من یک توپ تنیس را به داخل آب میانداختم تا او آن را برداشته و به من برگرداند. هنوز میتوانم ببینم که او توپ را جلوی پای من میاندازد، در شنها غلت میزند و پارس میکند تا اینکه توپ را بردارم و دوباره آن را پرتاب کنم. وقتی آنقدر خسته میشد که زیر پای من میخوابید، به خانه برمیگشتیم. سپس به نوشتن مشغول میشدم. روزهایی بود که پیادهروی با لوسی ساعتها طول میکشید. مهم نبود. انرژی او بهاندازه نوشتن به من کمک کرد تا احساس زندهبودن کنم.
اگر موجودی بتواند از رودخانه و پیادهروی و توپ لذت ببرد، من هم میتوانم از یک روز نوشتن لذت ببرم. لوسی به من یادآوری کرد که کار میتواند لذتبخش باشد.
فصل هشتم: یک مدیحهسرایی خوب عنوان میکند که قهرمان چه کسی و چه چیزی را دوست دارد
یک روز قبل از اینکه امیلین را به خانه بیاوریم، بتسی از من خواسته بود که پتوی کودک را از بیمارستان به خانه ببرم. او جایی خوانده بود که اگر کودک را به خانه بیاورید و سگ خود را با آن آشنا کنید، سگ به نحوی متوجه میشود که آن شخص باید در امان باشد. در مورد این مسئله مطمئن نیستم، اما میدانم وقتی امیلین را آوردیم، لوسی بلافاصله احساس کرد که شخص خاصی به خانه آمده است. از پلهها پایین رفت و صاف ایستاد. نفسنفس میزد و دمش مثل پرچم پشت سرش تکان میخورد. صندلی ماشین را گذاشتیم و لوسی انگشتان امیلین را بو کشید و به ما نگاه کرد، انگار موفقیت ما را تأیید کرد. دستان کوچک امیلین به سمت آسمان بالا رفت. لوسی هیچ سؤالی نداشت. او سالها از ما دو نفر محافظت کرده بود. او میتوانست یک فرد دیگر را تحمل کند.
میدانم که گفتن آن عجیب بهنظر میرسد، اما امیدوارم روزی امیلین سگی به وفاداری لوسی داشته باشد و همچنین امیدوارم دوستانی داشته باشد که از دیدن او هیجانزده شوند. همانطور که دخترم را تکان میدهم تا بخوابد، دعای من این است که امیلین برای انتخاب دوستان خوب و جاهطلبی مثبت بهمنظور ارتقای جامعه به هوش کافی دست پیدا کند. از خدا میخواهم که امیلین را به افرادی مهربان و دانا بسپارد که در تمام زندگی با او باشند.
فصل نهم: یک مدیحهسرایی خوب به شما کمک میکند جذابیت را پیدا کنید
اکنونکه میدانیم باید افراد دیگری را در زندگی خود بگنجانیم و یا راهی برای قدردانی از هنر و طبیعت پیدا کنیم، چه کار میکنیم؟ چه نوع داستانی میتوانیم زندگی کنیم که ما را ملزم به گسترش دامنه خود کند تا دیگران درگیر زندگی ما شوند؟ وقت آن است که رؤیاپردازی یک داستان جدید را شروع کنید.
عامل دیگری وجود دارد که برای جذابکردن مدیحهسرایی ما (و یافتن معنا در زندگی واقعی) ضروری است. ما باید چیز جدیدی خلق کنیم. ما باید واقعیتی را به جهان بیاوریم که قبلاً وجود نداشت و برای انجام این کار باید مسئولیت خود را برای ایجاد تغییر بپذیریم.
نشانه نهایی اینکه ما مسئولیت خود را پذیرفتهایم زمانی است که خودمان را سازنده میبینیم، نهفقط مصرفکننده.
مصرفکنندگان چیزهایی را میخرند که دیگران ایجاد میکنند و یا آن چیزها را دوست دارند یا از آن چیزها شکایت میکنند. از سوی دیگر، سازندگان، درواقع چیزهایی را خلق میکنند که مصرفکنندگان مصرف میکنند. من در اینجا فقط در مورد محصولات صحبت نمیکنم، بلکه به بیان داستانها و ماجراجوییها و تجربیات زندگی واقعی ا نیز میپردازم.
فصل دهم: مدیحهسرایی خود را بنویسید
اکنونکه در مورد مدتزمانی که برای زندگیکردن باقیمانده است، آنچه میخواهیم روی زمین انجام دهیم و اینکه میخواهیم با چه کسانی زندگی خود را بهاشتراک بگذاریم فکر کردهایم، زمان آن رسیده است که تصور کنیم چه نوع داستانی را میخواهیم زندگی کنیم.
اولین وظیفه در برنامه زندگی قهرمان در مأموریت نوشتن مدیحهسرایی است.
نوشتن مدیحهسرایی و سپس مرور آن در مراسم صبحگاهی به چهار طریق برای شما مفید خواهد بود:
یک غربال بسازید: از آنجایی که مدیحهسرایی شما شامل حداقل یک پروژه بزرگ است که روی آن کارکردهاید، چشماندازی برای زندگی شما ارائه میدهد. آن چشمانداز غربالی ایجادکرده و به شما کمک میکند تصمیم بگیرید چگونه وقت خود را صرف کنید. داشتن پروژهای که شما را ملزم به انجام کاری میکند، تأثیر بسزایی خواهد داشت که شما حس عمیقی از معنا را تجربه کنید.
فصل یازدهم: چشماندازهای بلندمدت و کوتاهمدت خود را ارائه دهید
امیدوارم که تکلیف نوشتن مدیحهسرایی مفید بوده باشد. اغلب، تنها ایجاد یک چشمانداز میتواند به شما احساس امید همراه با اعتقاد به مسئولیت خودتان برای تحقق آن چشمانداز ارائه دهد.
بااینحال، اغلب، نوشتن مدیحهسرایی و ایجاد چشماندازی برای زندگیتان، شما را به این فکر میاندازد که باید از کجا شروع کنید. حتی ممکن است احساس کنید که مدیحهسرایی شما بیشازحد بلندپروازانه بوده و تحقق چنین زندگی فوقالعادهای بعید است و دستنیافتنی بهنظر میرسد.
پس از اتمام مأموریت دوم در برنامه زندگی قهرمان در یک مأموریت چنین احساسی نخواهید داشت: انتخاب یک چشمانداز دهساله، پنجساله و یکساله.
فصل دوازدهم: قهرمان کار را تمام میکند
در کاربرگ چشمانداز خود، احتمالاً برخی از پروژههایی را که میخواستید به دنیا بیاورید فهرست کردهاید. میخواستید کتابی بنویسید یا کسبوکاری راهاندازی کنید یا باغی بسازید.
مرحله سوم (و اختیاری) در ایجاد برنامه زندگی و تجربه زندگی پرمعنا، پرکردن کاربرگهای هدفگذاری است.
دلیل اینکه میگویم این کاربرگهای هدفگذاری اختیاری هستند این است که ممکن است برای شما ضروری نباشند.
چشمانداز دهساله، پنجساله و یکساله شما ممکن است برای کمک به ایجاد جذابیت و زندگی با تمرکز و اراده کافی باشد.
باوجوداین، موقعیتهای زیادی وجود دارد، بهویژه زمانی که کار جدیدی را شروع میکنم که هدفگذاری مفید است. همچنین از کاربرگهای هدفگذاری استفاده میکنم تا ذهنم را در مورد پروژههای بزرگ ترغیب کنم.
فصل سیزدهم: برنامهریز روزانه قهرمان در یک مأموریت
نزدیک به پانزده سال است که زندگی من فقط یک کار ساده و پانزدهدقیقهای بهبودیافته است. من برنامهریز روزانه مأموریت یک قهرمان خود را پر میکنم.
قبل از پرکردن صفحه برنامهریز روزانه خود، اغلب در مورد آنچه باید در آن روز انجام دهم کمی سردرگم هستم. ممکن است بدانم ساعت ۹ صبح جلسهای دارم، اما بهنظر میرسد قبل از ساعت ۹ صبح باید روی موضوع دیگری کار کنم. میدانم که کارهایی ناتمام از دیروز مانده و همچنین بتسی گفته است قبل از اینکه امشب بیرون برویم، کاری در خانه انجام دهم. از آنجایی که مطمئن نیستم اولویتهایم چیست، ایمیلام را چک میکنم تا کمی وقت تلف کنم و سپس از مسیر خارج میشوم؛ زیرا در محل کار درگیر فرآیند حل مسئله شدهام.
در چنین صبحی، زندگی من شبیه یک سمساری شلوغ است. گویی هر کاری که باید انجام دهم به شکلی تصادفی و درهم و برهم رویهم افتادهاند. نتیجه این شرایط سرگردانی من است.
فصل چهاردهم: نقشی که بیشترین اهمیت را دارد
وقتی ما گوس هیل را خریدیم، ۹۷۰ درخت داشت. زمین پر از بلوط، زبانگنجشک، افرا، سدر و بیش از چند درخت شاهتوت بود.
متأسفانه، زبانگنجشکها در حال مرگند. همه درختان زبانگنجشک در تنسی ظرف ده سال بهدلیل وجود سوسک زبانگنجشک ـ یک سوسک غیربومی که در سراسر منطقه پخششده ـ خواهند مرد. نهتنها این، بلکه باغ ما با هجوم گونه خاصی از پیچ امینالدوله که در امتداد باغ گسترده شده و تمام آب را مینوشد، نیز تحتتأثیر قرار گرفت. اینگونه از پیچ امینالدوله حتی یک گل خوشبو به ما نمیدهد، فقط باعث ازبینرفتن درختان دیگر میشود.
سه سال طول کشید تا پیچ امینالدوله حذف شود. شما باید درختچه را از پایه آن برش دهید و ظرف ۳۰ دقیقه قسمت باقیمانده را مسموم کنید و باید این کار را هرسال بهمدت سه سال انجام دهید. بااینحال، این کار باغ را حفظ کرد. همچنین زبانگنجشکی را که میخواهیم نگهداری کنیم شناسایی کردهایم و کارشناسانی را هرساله برای درمان درختانی که میتوانیم از عهده نگهداری آن برآییم، به کار میگیریم. تمام درختان شاهتوتی که نمیخواستیم را حذف کردهایم. این درخت تقریباً بیمصرف سریع رشد میکند و خالی میشود؛ بهطوریکه اگر در زمان نامناسبی در مکان نامناسبی رشد کرده باشند، بلند میشود و روی درختان و خانهها و حتی افراد دیگر میافتد!
فصل پانزدهم: داستان همچنان ادامه دارد
روزی یکی از دوستان قدیمی به من داستانی گفت. در زمان حضور در دانشگاه تصمیم گرفت یک سال را در سفر به دور دنیا بگذراند. در آخرین جلسه قبل از سفر، مربی به او گفت که وقتی از سفر برگردد دیگر او را نمیشناسد.
دوستم گفت: “خُب، خیلی پیادهروی میکنم؛ بنابراین تصور میکنم خوشتیپ شوم”.
مربی گفت: “نه، منظورم این نیست؛ بلکه منظورم این است که میخواهم نسخه بهتری از خودت شوی و گذشتهات را فراموش کنی. وقتی یاد میگیری پول را مدیریت کنی، تشخیص دهی با چه کسی دوست شوی، بدن خود را مدیریت کنی، روح خود را مدیریت کنی، یاد بگیری که استراحت کنی و به خودت ایمان داشته باشی، خود قدیمیات را پشت سر خواهی گذاشت.”
دوستم از این گفتگو قدری ترسیده بود، بااینحال، در حین سفر به اروپا، بهدنبال فرصتهایی برای تحول بود. چگونه به شکستها پاسخ میدهد؟ آیا او یک دوست وفادار خواهد بود؟ آیا او خطر میکند، شجاعت نشان میدهد و سالی را پشت سر میگذارد که ارزش یادآوری را داشته باشد؟
پرده سوم: برنامه زندگی و برنامهریز روزانه شما
تهیه کتاب ماموریت یک قهرمان
اگر کتاب ماموریت یک قهرمان را مطالعه کردید آیا برای شما مفید بوده است؟ آن را به سایرین پیشنهاد میکنید؟
لطفاً نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
بهاره عزت تبار ۰۹۱۹۹۵۴۱۳۸۰