چاپ کتاب رمان جبر مرگ، زندگیست
باربد سبوحی
کتاب جبرِ مرگ، زندگیست نوشته ی:باربد سبوحی
چاپ کتاب رمان
معرفی کتاب جبرِ مرگ، زندگیست
درست در یک زمستان سرد و بارانی که قبلش اتفاقاً هوهوی باد هم در هوا پیچیده بود، همهچیز شروع شد، و یادم میآید آن روز از آن روزهایی بود که اگر حس و حالش را داشتم حتماً روی میز و صندلی دو نفره کوچک و رنگیام که پارچههای رویش سوغاتیهایی از ایران بودند و به انسان حس سرزندگی میدادند، مینشستم و رایگان به تابلوی نقاشی شده در آسمانی که انواعی از طیفهای رنگ آبی با حالتهای پیچخوردهای در هم، که حجم ابرها را تشدید کرده بود نگاه میکردم و به آرامی قهوهام را مینوشیدم و به برگها و قطرات باران خیره میشدم و البته شاید مانند هزاران آدم دیگر، عکسی از صحنهی پشت پنجره میگرفتم و در شبکههای اجتماعیام به اشتراک میگذاشتم تا نظر مخاطبینم را جلب کنم و در آخر هم به نظر دادن دیگران ختم میشد.
چاپ کتاب رمان
همه اینها برایم جالب بود، هم دیدن صندلی چوبی و بامزهام در پشت پنجرهای که هوایی گرفته را نشان میداد و هم کوسنها و هم رومیزی رنگارنگِ روی میزم که گلدان مصنوعیای روی آن قرار گرفته بود تا طبیعی جلوه کند؛ و در کنار همه اینها نوشیدن قهوه و به قول ایتالیاییها: شیرینی و لذتِ انجام ندادنِ کاری در لحظه و صدالبته فکر نکردن به چیزی از همه جذابتر بود… .
در بخشی از کتاب جبرِ مرگ، زندگیست میخوانیم:
عجیب است…
حس عجیبی است… نمیدانم چه شد که بعد از مدتها قلم قفل کرده و زمینخوردهام باری دگر بلند شد؛ نمیدانم شاید کلید فولادینِ درد جهان قفل قلمم را گشود و فریادهای دلم دست قلمم را گرفت، اما به هر جهت او مرده بود، اما زنده گشت و بدین گونه بارها مرده و زنده خواهم شد و از عجایب سر تیتر روزنامهها میگردم.
چاپ کتاب رمان
ازین شهرت که بگذریم:
او…احساس گیجی دارد…دنبال حوادث است! همهجا را با ذهنی پر از سؤال میگردد و نگاه میکند و حس میکند قطعهای جدا گشته است…پر است از تهیها و حرکاتش هنوز آهسته است و بوی سرگردانی دارد و با قصدی، بلند میشود که سرش گیج میرود و تراوشات چرت ذهنیاش مرور میشود.
اما؟ چه کسی او را بلند میکند؟
قلم را من…
انسان بیجان را چه کس؟
کماکان قلبش به تپش میفتد و نفسها آرامآرام جان میگیرند و اشکش سرازیر میشود؛ آرام سرش را به کاغذ نزدیک میکند و با نگرانی اولین قدمهایش را برمیدارد و به اینگونه به آرامی، آن مرده، حالی میابد و حرکاتش رنگ و بوی سرعت به خود میگیرند… .
کمی نمیگذرد که میخواهد خودش را پیدا کند و کم کم حرکاتش تندتر میشود و آن کوفتگی ثابت بودن در بستر بیهدفی و یکرنگی؛ و بیثمر بودنها را از بدن خود خارج میکند و اندکی بعد فقط میدود و میدود و در این صحرای سفید کاغذ دنبال آبادیهایی از جنس آشنایی و هدفمندی میگردد و هر بار این صحنه من را به یاد تشنهای که در کویری داغ و بیانتها به دنبال آب و آبادیهایی که برای بقا میدود، میاندازد.
چاپ کتاب رمان
و او همچنان میدود اما خود را پیدا نمیکند و سرابی بیش از آیندهها درنمییابد.
بیوقفه با امید به هر دری میزند تا قفل یک در از درهای امیدبخش را باز کند و شکی ندارد بالاخره یکی را بازخواهد کرد، و میدود تا مطمئن شود، امیدش ناامید و هدفش بیثمر نمیگردد.
جالب است در این راه مرکب و اسبی پر جان مییابد و خود را به آن میرساند و این بار سریعتر میدود و به هر سویی با کنجکاوی شتاب میکند و چنان عنان اسب را دستان تازه جان گرفتهاش چسبیده است که انگار کودک گوشه لباسِ مادرش را…
گویی میداند سوار اقبال خود گشته است و برایش میجنگد و آن را تیمار میکند و خستگیهایش را شاداب میکند و آن را به کار میگیرد و گویی فقط آن را دارد و از خودش بیخود است.
مرکب و مرده مثالی است از ما، از مایی بیجان و بی فهم که بیهیچ دیدگاهی و ذهنی خالی، آرامآرام پرتوی از نور عنایت ازلی، هستی ما را زنده میکند و تولدی دوباره در بطن وجودیمان رخ میدهد و بیاختیار در سرای هستیِ دوار شروع به حرکت میکنیم و میتازانیم بیخبر از آنکه شاید هدف بیهدفی است و راه بیانتها!
چاپ کتاب رمان
فهرست کتاب جبرِ مرگ، زندگیست
روز مردگی
دیدار با آینده
مسخ
راوی داستان
کما
…
چاپ کتاب رمان
مشخصات کتاب جبرِ مرگ، زندگیست
نام کتاب | جبرِ مرگ، زندگیست |
مولف | باربد سبوحی |
ناشر چاپی | ویراست |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
قیمت نسخه چاپی | ۹۰۰۰۰ تومان |
تعداد صفحات | ۱۲۲ |
زبان | فارسی |
شابک | ۹۷۸-۹۶۴-۵۹۸۲-۴۸-۲ |
موضوع کتاب | رمان |